عشق بی پایان من و همسریعشق بی پایان من و همسری، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

زود بیا کوچولو

می نویسم

می نویسم برای خودم برای خدایم و... تابستان گرمایت را می خواستم، همیشه برایم خاطره انگیز بودی، همیشه  دوست داشتنی بودی اما تو چه کردی برایم سرد شدی، پر از خاطرات تلخ شدی، تنفرانگیز شدی چرا؟ چرا با من مدارا نکردی؟ البته تقصیر تو نیس دنیاست که با من سرناسازگاری دارد اما تو هم بی وفایی کردی این همه سبزی و زیبایی!!!! حتی ذره ای هم سهم من نبود؟ خدا جونم چرا؟ شاید کفر باشه شاید یه درددل یا گلایه هر چه که هست بغضیست در گلویم. خدایا وقتی کودک بودم کودکی نکردم روزهای سختی رو گذروندم به نوجوانی رسیدم و روزهایم هر روز بدتر شد خودت میدانی از کدام روزها سخن می گویم... آره همون روزهایی که صبحها با صدای شیون و گریه برمی خواستم و ...
30 شهريور 1392

خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

توی یکی از پستام نوشته بودم که حس می کنم یه اتفاقی میفته که نتونیم بریم....... واااااااااااااااااااااااااااااای خدا آخه چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حکمتت تو چیه خدا؟ تقدیر ما بی فرزندیه؟ باشه قبول حداقل طور دیگه مانع رفتنمون می شدی.......... آخه چرا این طوری؟ مگه ما چقد تحمل داریم چقد؟ این اتفاق همه مون رو نابود کرد همه رو............ آخه خدااااااا چراااااااااااا چرااااااااااااااا مگه چه گناهی در حقت کرده بودیم؟؟؟؟ دلم پره درده پره درد ......... دیگه دارم دق می کنم خستم ، خسته از این اتفاقات بد که هر بار برای مانع شدن ما از بچه دار شدن  میفته.... دوستای خوبم باز هم نشد که بریم و ما دیگه قید بچه دار شدن رو زدیم و پروندمون ...
23 مرداد 1392

آمپووووووووول

خووووووب اینم از دومین آمپول که امروز زدم. ایشالا که تاثیر بذاره.... میبینی فسقلی آخرین بار که آمپول عضلانی زده بودم یادم نمیاد شاید اصلا نزده بودم ولی حالا بخاطر تو فینگیلی اینکارو کردم. تااااااااااااازه بخاطر اینکه مایع سفت بود 4تا سوزن خوردم... فدای سرت مامان جان هرکاری لازم باشه می کنم آمپول که چیزی نیس قربونت برم عزیز مامان. راستی چون از تاریخ آزمایشات خونمون هم گذشته بود امروز با بابایی رفتیم آزمایش دادیم ولی جوابش دیر آماده میشه 14ام ایشالا میرم میگیرم و 20ام هم ایشالا به امید خدا میریم پیش دکتر.......... اگه دوست داری زود بیای پیش من و بابایی خودت از خدا بخواه عزیز مامان خدا دعای فرشته ها رو زودتر مستجاب می کنه. ...
7 مرداد 1392

پیشنهاد عجیب همسری

سلام کوچولوی نازم ،بازم مامانی اومده که باهات حرف بزنه و درددل کنه. عزیزم دیشب واسه افطار یکی از دوستای بابایی رو با خانوادش دعوت کرده بودیم. جات خالی بود عشق مامان آخه دوست بابایی یه پسر ناز داشت خدا حفظش کنه خیلی عسل بود. خیلی خوش گذشت... ولی بعد رفتن اونا نمیدونم چی شد که یهو بابایی یه پیشنهادی رو داد که تا چند وقت پیش بدجوری مخالف بود می دونی چی گفت؟ گفت سحر بیا بریم از شیرخوارگاه بچه بیاریم... الهی بمیرم واسش که خیلی دوست داره بابا بشه مخصوصا وقتی بچه های دوستاش رو میبینه. نمی دونستم چی بهش بگم فقط گفتم نمیشه ... آخه کوچولوی من تو که می دونی هیچ کس از مشکل ما خبر نداره و دوست ندارم هیچ وقت کسی خبردار ب...
1 مرداد 1392

در وصف ما!

خداوندا تو میدانی   که   انسان بودن و ماندن   در   این دنیا چه دشوار است     چه زجری می کشد آن کس   که   انسان است   و   از احساس سرشار       ***********   بگذار هرچه نمی خواهیم   بگویند   بگذار هر چه نمی خواهند   بگوئیم     باران که ببارد   از دست چتر ها کاری ساخته نیست   ما اتفاقی هستیم که افتاده ایم ...
26 تير 1392

بهترین روز سال

30سال پیش در چنین روزی یک فرشته از فرشته های آسمونی کم شد و برای خوشبختی من پا به این دنیا نهاد.امروز 23 تیر همسر عزیز و مهربونم 30ساله شد. عزیزترینم  آرزو بهترین هارو برات دارم و عاشقانه می پرستمت .    فرشته آسمونی من تولدت مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــارک ...
23 تير 1392

عاشقانه ها

ای خدای مهربونم می خوام باهات حرف بزنم. می خوام ازت خواهش کنم؛التماست کنم، نه برای این که بهمون بچه بدی نه!!!!!!!!!! اگه صلاحمون بود خودت میدی کاری هم به التماس من نداری.......                      خدا جونم اومدم ازت بخوام عشق ما رو ازمون نگیر،اومدم ازت بخوام عشقمون رو روزبه روز بیشتر کنی. اومدم ازت بخوام منو بی پناه نذاری.... آخه می دونی چیه؟!!!!!!!! پناه گاه من فقط و فقط آغوش عشقمه، کلبه ی آرامش من اونجاست هرگز کلبه ام رو خراب نکن خدای خوبم. ای مهربون ترین مهربونااااااااااااااااا چشمای لبریز از عشقش رو هرگز ازم نگیر. ...
14 تير 1392

من خوبم

سلام دوستای خوبم میدونم با نوشته های قبلیم ناراحتتون کردم از هموتون معذرت می خوام و همچنین از همه ی دوستای گلم که برام کامنت گذاشتن دلداریم دادن واقعا ممنونم. دوستای خوب و گلم حال من خوبه دل منه دیگه بعضی وقتا خیلی میگیره ولی بعدش دوباره میگه اشکال نداره سرنوشت ما هم اینطوری نوشته شده دیگه چه میشه کرد جز صبر و امید و توکل... خدای خوبم بخاطر همه ی ناشکری ها و نا امیدی ها منو ببخش... کوچولوی نازنینم میدونم که تو الان یه فرشته پیش خدایی برای من و بابایی و همه ی خاله ها دعا کن                          ...
14 تير 1392

غصه ها

چقد سخته آدم چیزایی و حرفایی و غصه هایی تو دلش باشه و هیچ کس درکش نکنه، هیچ کس نفهمتش، اصلا کسی نباشه که آدم دردش رو بهش بگه. دارم دق می کنم. دلم تنگه نمی دونم واسه چی و یا کی؟ ولی دلم می خواد نفسم قطع بشه دلم می خواد هیچ چیز از این دنیای مادی رو احساس نکنم دلم می خوام بخوابم خوابی که بیداری نداشته باشه!!!!!!!!!!! آخه خدااااااااااااااااااا جوووووووووون مگه دل من چقد گنجایش داره که انقد غصه میریزی توش؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! خسته ام خدا جون خسته از همه نا ملایمتی های روزگار. احساس پوچی می کنم احساس می کنم..... اصلا احساسات من چه اهمیتی داره؟ واقعا چه ارزشی داره؟ آآآآآآآآآآآآآآآخ که چقد غصه تو دلم هست! آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ خستم خدااااااااااااااااااا...
11 تير 1392