عشق بی پایان من و همسریعشق بی پایان من و همسری، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

زود بیا کوچولو

روزهای پر برکت

خداااااااااااااااااااااااااااااااااای مهربونم شکرت بابت انقد خوبی و مهربونی.... چه روزهایی هستن این روزها که پر از برکت هستند پر از شادین...... دوست خوبم معصومه جون هم طعم شیرین مادر شدن را چشید.... معصومه جونم واقعا خوشحالم و از شادی اشک میریزم..... دستهای بی بی رو احساس کردی با تمام وجودت.... می دونی چرا از بس که با دل پاکت نذر کردی و نذرت قبول شد... بخدا اصلا نمی دونم چی دارم مینویسم اصلا حال خودم رو نمی فهمم.... فقط خوشحالم و از شادی اشک میریزم ...
7 دی 1392

یه مدت نیستیم

سلام دوستای گلم بی بی چک زدم منفی شد... انتظار دیگه ای هم نمی رفت... من یه مدت نیستم ببخشید که نمی تونم نظراتون رو تایید کنم و یا بهتون سر بزنم. به محض اینکه اومدم میام و به همتون سر میزنم دوستتون دارم... ممکن یه مدت طولانی نباشم نگرانم نشید..
4 دی 1392

دلخور شدن عمه خانوم!

نمی دونم یکم ازش انتقاد کردم دلخور شد یا ... چی بگم والا یه هفته پیش داشت خفم میکرد هی می گفتم الان که برم دستشویی دیگه اومده وای که چقد کمرم درد میکنه آره دیگه موعدشه همین یکی دو دقیقه ای میاد کلافه شدم و اومدم تو وبم ازش انتقاد کردم که چرا سر وقت میای خب دیر بیا مثل اینکه بهش برخورد هنوز خبری ازش نیس!!!!!!!!!!!!!!!! یکی از دوستان گلم پرتو جون کامنت گذاشته بود که چرا ناشکری میکنه خدارو شکر کن که منظم هست از اون لحاظ مشکلی نداری ولی خدایی من ناشکری نکردم فقط یکم ازش گلایه کردم الان دقیقا 6روزه که عقب انداخته من از اولش پریودام سر موعد بود و یا یکی دو روز جلو مینداخت... یه چند دفعه ای هم عقب انداخته بود ولی اونا هم دلیل داشت ولی این دفعه دل...
3 دی 1392

بازم خبرای خوب

سلام دوستای گلم 2روزی نبودم نتم قط بود... امروز اومدم مثل همیشه به همتون سر زدم و تو دوتا وب خبرای خوشی رو دیدم فریبای عزیز و دنیای نازنینم مامان شدن هووووووووووووووووووووووورررررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خدایا شکرت هزاران مرتبه شکرت... دوستای خوبم بهتون تبریک میکنم و آرزو میکنم 9ماه رو خوب وسلامت بگذرونید دعا واسه من و مامانی منتظر یادتون نره هاااااااااااااا.... از خدای خوبم می خوام که خیلی زود دامن باران جون، بهارجون، سحرجون،معصومه جون،عطی جون، ستاره جون، شیما جون، حمیده جون، پرتو جون، رها جون، ثمره جون، آرام جون،ریحان جون، امینه جون،مهی جون، تبسم جون، شمیم ج...
2 دی 1392

یعنی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خیلی ازش خوشم میاد یه هفته قبل اومدن هم خبر میده آخه تو که می دونی هیچکی منتظرت نیست و صاحب خونه ازت بدش میاد واسه چی میای؟؟؟؟؟؟؟ واسه چی آخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اصلا حوصلش رو ندارم ولی خب دیگه خودش خودش رو دعوت کرده چه میشه کرد؟؟؟؟؟؟  از درد کمر و پا کلافم ناجورا ولی خب این مهمون  یه هفته قبل اومدنش خبر میده دیگه. کاش نمیومد کاش جاش رو با یه خط قرمز عوض میکرد کاش این کمر دردا بودن ولی  نشانه اومدن تو بود نه خاله پری!!!!!!!!!! حیف اسم خالس واسه پری عمه پری بیشتر بهش میاد ولی حالا عمه و خاله و دایی و عمو فرقی نمی کنه داره میاد دیگه....  از همون اول که تجربش کردم ازش بدم میومد دیگه حالا که شده قاتل جونم... آخه این لعنتی چیه که...
26 آذر 1392

شادم

وااااااااااااااااااااااااااااااااای خدایا خیلی خوشحالم خیلی خیلی زیاد. خدا دوستت دارم خیلی خیلی زیاد. چند روزی بود که دوست نازنینم نیلوفر عمل انتقال جنین رو انجام داده بود و تا امروز باید استراحت میکرد. و من هر روز بهش سر میزدم و نگرانش بودم ولی نظر نمیذاشتم که بهش استرس وارد نکنم امروز از صبح اومد پای نت ولی متاسفانه مشکل داشت و باز نمیشد تا اینکه بالاخره باز شد زودی رفتم سراغ نیلوفر و با پستی که گذاشته بود از صمیم قلبم خوشحال شدم و الان دارم این پست رو با اشک شوق می نویسم........ نیلوفر جونم نمی تونم احساسم رو بیان کنم ولی خیلی خوشحالم خیلی احساس خوبی دارم و صمیم قلبم بهت تبریک میگم از خدا می خوام که این 9ماه رو با سلام...
21 آذر 1392

خدایاااا شکرت

اول از همه از خدای خوب و مهربونم تشکر میکنم بعد هم از شما عزیزان که با دل های پاکتون آوا رو دعا کردین و خدای مهربون این دستها رو خالی برنگردوند و خدارو شکر آوای نااااااااااااز خاله از بیمارستان مرخص شد و دل المیرای نازنینم شاد شد. خدایاااااااااااااااااااااااااااااا شکرت ...
17 آذر 1392