حرفای دلم...
پاپوشی می خواهم از جنس فولاد
می خواهم به دوردستها سفر کنم
شاید پشت کوه ها شاید پشت دشتها
شاید شاید شاید...
نمی دانم کجا ولی خواهم رفت
می خواهم آنقدر دور شوم که در مه غلیظ غربت محو شوم
می خواهم جایی بروم که چیزی از جنس غم نباشد
از جنس نفرت از جنس درد از جنس رنج ...
آه خداوندا یاریم کن راهی بس طولانی در پیش است
میروم آنجا با کوله باری از غم
کلبه ای میسازم از جنس عشق
مزرعه ای از گیاهان امید
کلبه را گرم می کنم با آتش،با هیزم غم آتش میسازم
آنجا دیگر نیازی به نقاب نیست آری نقاب،نقاب شادی نقاب لبخند...
همدم تنهایی من مرا همراهی کن!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی