عشق بی پایان من و همسریعشق بی پایان من و همسری، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

زود بیا کوچولو

تلخ ترین روزها

1392/6/30 23:59
نویسنده : سحر
677 بازدید
اشتراک گذاری

روزهای تلخ دوری در گذر است.

خدایا حکمتت در چه بود؟ کاش می دانستم.

دوستای خوبم سلام از همه شما عزیزیانم ممنونم که همیشه به فکرم بودین و من رو دلداری دادین... من بهترم ولی......

یاد دکلمه استاد شکیبایی افتادم : حال ما خوب است اما تو باور نکن....

ببخشید که ناراحتتون می کنم اما باید بنویسم...

دلم سوگوار است برای دوری خواهر عزیزم اما دلم بیشتر می سوزد وقتی که یاد معصومیت و مظلومیتش می افتم، دلم آتش می گیرد چرا که او را در لباس عروسی ندیدم.. دلم داغدار است برای همه خوبی هایی که در حقم کرد... و از همه دردناک تر دیدن اشک و آه و غصه  همه عزیزانم هست که روز بروز بیشتر میشه و هیچ کاری از عهده من بر نمیاد...... روز های سختی است خواهرم ، روزهای بسیار تلخ که همه مارو افسرده و پژمرده کرده واااااااااااااااااااااای چی بگم؟ چی بگم از روزهای تلخی که در نبود تو می گذرد؟ نمی دونم چرا باید اینطوری می شد؟ نمی دونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

همه می گن حکمته؟ قسمته؟ واقعا اینطوره؟ نمی دونم.....

کاش بیدار می شدم و میدیدم همش خوابه....

کاش می شد ولی حیف که خواب نیست و عین واقعیته یه واقعیت غیر قابل درک و تلخ، خیلی تلخ...

نمی دونم چرا خدا نعمت داشتن فرزند رو ازمون گرفته و این همه تلخی و سختی رو واسمون مقدر کرده..

نمی دونم چرا یه همچین اتفاقی باید مانع ما بشه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

چراااااا

چرااااااااااااااا

چرااااااااااااااااااااااااا

چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کاش فقط جواب یکی از  چرا ها رو می دونستم.........

کاش هرگز کاش وجود نداشت.........................................................

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان ازاده
4 شهریور 92 1:21
بهت حق میدم سحرجون-منم داداشمو خیلی راحت از دست دادم-اصلن باورش واسمون خیلی سخت بود-بیشتر از همه واسه مامانم ناراحت بودم-مرگ عزیز ان سخته




روحش قرین رحمت....
لیلی
4 شهریور 92 9:00
مرگ پایان کبوتر نیست



شاید پایان کوبوتر نباشه ولی پایان خوشی اطرافیانش هست
آرام
4 شهریور 92 11:27
سلام خيلي بهت تسليت ميگم
اومدم به وبت سر بزنم ببينم براي ني ني چيكار كردي ....خيلي متاسف شدم خدا نصيب هيچكس نكنه
از خدا براي شما و همه خانوادت صبر و سلامتي ميخوام

انشاالله خدا طبيعي بهتون ني ني ميده و دلتون رو از اينطرف شاد ميكنه





آرام دیدی چی شد؟ دیدی بازم نشد که برم خیلی داغونم خیلییییییییی.... نه آرام جان بیمار نبود، تصادف کرد

ممنونم ازت عزیزکم


سودابه
4 شهریور 92 13:12
عزیز دلم از خدا برای تو وخونوادت صبر میخوام تا این مصیبت رو تحمل کنین..حتی فکر از دست دادن عزیزان آدم رو داغون میکنه جه برسه به واقعیتش


مرسی سودابه جان
باران
4 شهریور 92 14:33
سلام سحرجانم فدای تو که روزهای زندگیت مدتیه ابری شده عزیزم خیلی از چراها رو فقط خدامیدونه وبس گلم مصیبت واسه همه هست ولی خیلی خیلی سخته نزار از پا بندازدت قرآن بخون هم خودت آرام میشی هم خواهر عزیزت روحش شاد میشه عزیزم آفرین که اومدی ونوشتی نریز تو خودت بیا وحالت رو بنویس وخودت روتخلیه کن میدونم همه این پست رو با اشک نوشتی.فدای تو خواهر گلم از لطف خدا نا امید نشو.


ممنونم بارانم
نیلوفر
5 شهریور 92 11:25
خدا صبرتون بده

واقعا هیچی نمیتونم بگم. یه لحظه هم نمیشه تصورش کرد

ممنونم گلم
شمیم
6 شهریور 92 19:44



عطی
7 شهریور 92 1:48

خدا بهت صبر بده عزیز دلم.میدونم مرگ عزیز خیلی سخته تورش سخته چه برسه واقعیتش.نمیدونم چی باید بگم تا دردتو تسکین بدم میدونم هرچی بگم بازم نمیتونم غم دلتو کم کنم.
الهی فدات بشم بهتره که بیای بنویسی و خودتو خالی کنی تو خودت نریز گلم.
روحش شاد


فدای تو مهربونم
ثمره
9 شهریور 92 13:24
سلام سحر جونم خوبی عزیزم؟؟؟
دلم واست تنگ شده

سلام ثمره جان فدای محبتت بد نیستم...
بهاره د
24 شهریور 92 0:29
سحر جون تسلیت میگم غم اخرتون باشه
منم غم دیدم
مامانم رو از دست دادم و مفهمم دوری از عزیز یعنی چه خدا بهتون صبر بده

فدای مهربونیت عزیزم روح مادرت شاد...