عشق بی پایان من و همسریعشق بی پایان من و همسری، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

زود بیا کوچولو

خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

1392/5/23 14:00
نویسنده : سحر
490 بازدید
اشتراک گذاری

توی یکی از پستام نوشته بودم که حس می کنم یه اتفاقی میفته که نتونیم بریم.......

واااااااااااااااااااااااااااااای خدا آخه چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حکمتت تو چیه خدا؟

تقدیر ما بی فرزندیه؟

باشه قبول حداقل طور دیگه مانع رفتنمون می شدی.......... آخه چرا این طوری؟

مگه ما چقد تحمل داریم چقد؟

این اتفاق همه مون رو نابود کرد همه رو............

آخه خدااااااا چراااااااااااا چرااااااااااااااا مگه چه گناهی در حقت کرده بودیم؟؟؟؟

دلم پره درده پره درد .........

دیگه دارم دق می کنم

خستم ، خسته از این اتفاقات بد که هر بار برای مانع شدن ما از بچه دار شدن  میفته....

دوستای خوبم باز هم نشد که بریم و ما دیگه قید بچه دار شدن رو زدیم و پروندمون رو تو مرکز ناباروری بستیم...............

آخه این بارهم اتفاقی تلخ خیلی تلخ مانعمون شد و من با رفتن تنها خواهرم سوگوار شدم

خدااااایـــــــــــــــــــــــــا ازت گله دارم................................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

رها
21 مرداد 92 10:57
یعنی چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چی شده سحر جون
متأسفم
چی اتفاقی افتاده
تسلیت میگم
خیلی برات ناراحت شدم
خدا بهتون صبر بده
عزیزم نمی دونم باید چی بنویسم تا آروم بشی
من هم داغ عزیزم دیدم
توی کارهای خدا حکمتی وجود داره عزیزم

رها دارم دیوونه میشم آخه چرا؟ این چه حکمتیه چه حکمتی؟ چطوری می تونم تحمل کنم آخ؟ چطوووری؟ ممنونم عزیزم ببخشید ناراحتت کردم.
نیلوفر
21 مرداد 92 11:48
وااااااااااییی خدا بیامرزدشون سحر جون

خیلی ناراحت شدم

خدا صبرتون بده. نمیدونم چی باید گفت.


ممنونم عزیزم
عطی
21 مرداد 92 14:40
وااااااااااااااااااااااای سحر جون متاسفم خیییییییییییییلی ناراحت شدم
خدا بیامرزدش
عزیزم خدا بهت صبر بده.


ممنون عزیزم
مامان ازاده
21 مرداد 92 17:24
عزیزم شوکه شدم-خدا بیامرزش-آخه چی شد یهو؟ مشکلی داشت؟خدا بهتون صبر بده-ناامید نشو سحر جونم-قطعن حکمتی توش بوده


ممنونم عزیزم
نه عزیزم هیچ مشکلی نداشت تصادف کرد طفلی....
دیگه خسته شدم هر بار خواستم برم یکی از عزیزامو از دست دادم پدر شوهر بعد پدرم حالا هم خواهرم دیگه خسته شدم هم روحی هم جسمی دیگه توانایی ندارم....
عاطفه
21 مرداد 92 17:57
وای سحر جونم بمیرم برات.....

خدا صبرت بده گلم انشاالله غم آخرت باشه

سحری به خدا وقتی خوندم شوکه شدم نمیدونم چی باید بگم....

فقط مراقب خودت باش.....
دوست داااارم..




ببخشید عزیزم ناراحتت کردم دعا کن عاطی جان
لی لا
21 مرداد 92 21:03
خیلی خیلی متاسفم سحر جان . اصلا نمیدونم چی بگم . خدا کمکت کنه بهت صبر بده


ممنونم لی لا جان
سودابه
21 مرداد 92 21:05
سحر چی شده؟؟چرا خوب توضیح نمیدی چی شده؟ یعنی خواهرت فوت کرد؟؟؟؟؟/



سودابه جون حال نوشتن ندارم فقط خواستم شما دوستای خوبم رو از احوالم مطلع کنم. آره عزیزم تنها خواهرم تو یه تصادف مارو تنها گذاشت و رفت
شيما
22 مرداد 92 12:05
چي ميشنومممممممم) آخه چراااااااااااااا وايييييييي خدا صبرتون بده خيلييييييييي سختهههههههه

ممنونم عزیزم
مامان مهدی یار
22 مرداد 92 12:40
“غم و اندوه هرچقدر عمیق تر وجودتان را تراش و صیقل دهد، شادی بیشتری را می توانید در بر بگیرید. آیا این پیاله ای که می ناب را در خود نگه می دارد، همان پیاله ای نیست که در کوره ی سفالگر پخته شده است؟"
از خداوند صبر جمیل برای شما و دیگر بازماندگان خواستارم...
عزیزم حکمت های خدا دیر یا زود مشخص می شه ...
ان مع العسر یسرا...


ممنون عزیزم. آره حکمت خودش دیگه چاره ای نیست
مامان مهدیه
22 مرداد 92 15:30
عزیزم خدا رحمتشون کنه. خیلی متاسفم.خدا بهتون صبر بده.


ممنونم عزیزم
سحر مامان یلدا
22 مرداد 92 23:53
عزییییزم سحرم بی نهایت غمگینتم ....میدونم تحملش سخته اما باید و باید صبور باشی ...میدونی از چی ناراحتم ؟بهم گفته بودی چون با گوشی خودت و شوهرت به کسی دیگه رای دادی دیگه نمیتونی بدی و رفتی با گوشی مامان و خواهرت به یلدام رای دای ....بیش از تصورت ناراحت این موضوع ام از خدا برات صبر و برای خواهر خدابیامرزت هم طلب رحمت میکنم


سحرم خیلی ممنونم... سحر خیلی غمگینم خیلی خستم خیلی دلگیرم آخه چرا باید اینطوری می شد... دیگه هرگز واسه بچه دار شدن هیچ اقدامی نمی کنم هرگز
باران
23 مرداد 92 16:04
سلام عزیزم/من بار اوله وبت رومیبینم/گلم من در اوج نیازم به بودن برادر از دستش دادم/غمت رو فقط مال خودت ندون وراضی باش به رضای خدا/بدون رضایت خدا برگی از درخت نمیفته گلم/منم مثل تو عاشق بچه ام/ناامیدی مال شیطونه باعشق به بچه دارشدن فکروتلاش کن انشااله بهش میرسی قبلش روحیت رو دوباره بازسازی کن/


سلام باران جان خوش اومدی...
ممنونم عزیزم
شمیم
23 مرداد 92 21:10
انا لله و انا الیه راجعون
بهت تسلیت می گم . بدون حتما حکمتی در این مساله و تاخیرش وجود داره . دعا می کنم خدا صلاحت رو در مادر شدن هرچه زودتر قرار بده


ممنون عزیزم
باران
24 مرداد 92 11:35
سلام عزیزم/مدتهاست منم منتظر یه عشق جون گرفته تو وجودمم/گاهی دلم ازهمه ی این دنیا سیرمیشه اما فقط امید به خدا دلمو آروم میکنه...تنم به وجود نازنینی محتاجه که در من بغلته وییاد وچاقم کنه بیاد و درد شیرین بارداری رو بهم بفهمونه/سحرم تودنیا اونقدر غم هست که تو ذهن ما جانمیگیرن دلم یه آغوش مادرانه میخواد دلم مادرشدن میخواد حتی دلم مامان داشتن کنارخودم رو میخواد دورم سحرم ازتمام حوصله ی عاشقی دورم تو اوج غمهات بدون ازتو غمگینترم این طرف دنیا هست...

می دونم عزیزم همه به نوعی غم دارن... خدا حاجتت رو بده
ماماطهورا
24 مرداد 92 13:31
واااااااااااااااااااي سحرجون خيلي خيلي ناراحت شدم واقعا متاسفم خدابيامرزدش عزيزم


ممنونم عزیزم
مامان اميررضا كوچولو
25 مرداد 92 14:15
سلام عزيزم . نميدونم چجوري به وب شما رسيدم .نميدونم چي بگم كه آرومت كنه . تقدير اينه... تحمل كن و قو ي باش .... من 6 ماهه دارم زجر و درد كشيدن عزيزمو تحمل ميكنم ... عشقمو محمدمو پدر فرزندمو .. خدا رو شكر كن كه همسرت هست تا تو اين درد آرومت كنه .... ميدونم دلت خيلي شكسته با اون دل شكستت برا محمدم دعا كن ... باورت ميشه به خواهرت حسوديم ميشه .... خوش به حالش ... اي كاش منم بميرم ... بخدا خسته امخسته ...

چشم عزیزم حتما انشالا خیلی زود خوب میشه... نگو توروخدا خدا نکنه
ثمره
25 مرداد 92 14:58
تسلیت میگمانشالله غم آخرت باشه...
بخدا وقتی نوشته هاتو خوندم موهای تنم سیخ شده...
روحش شاد...برای شادی روح خواهر عزیزت صلوات میفرستم
خدای عزیزم به سحر جونم صبر بده...خدایا کمکش کن...
خییییلی ناراحت شده



فدای تو ثمره مهربونم... ببخشید ناراحتت کردم
لیلی
26 مرداد 92 10:30
عزیز دلم
چقدر سخته دعا می کنم صبور باشی
عزیزم همه از تلاش تو برای رسیدن به رویاهات خوشحال می شن بخصوص اونایی که خیلی دوست دارن مثل خواهر گلت


مرسی عزیزم
سودابه
26 مرداد 92 15:00
عزیزم خدا بهت صبر بده جز این چیزی نمیتونم بگم..


ممنونم عزیزم
زهرا مامان فنچی
29 مرداد 92 22:23
ایشاا.. زودی نی نی بیاد تو دلت و از مادر بودن اوج لذت روببری


مرسی عزیزم
مامان ساینا
3 شهریور 92 12:50
الهی بمیییییییییییرم سحر جون خدا صبرت بده ایشالله غم آخرت باشه ایشالله غموغصه از خونتون دور باشه
نمیدونم چی بگم عزیزم اینجور غما رو هیچ حرفی تسکین نمیده
توکلت بر خدا باشه عزیز دلم

فدای تو مهربونم ممنونم
مرمر
13 مهر 92 1:23
وای دوستم همین الان خوندم
خوندم خواهرگلتو از دست دادی
نمیدونم چی بگم واقعا
فقط از خدا میخوام بهت صبر بده
ارامش بده دلتو گرم کن الهی امین


ممنونم مرمر جونم
مامان لي لي
25 مهر 92 17:27
وأي عزيزم همين الان وب آت رو خوندم
خدا رحمت كنه خواهر عزيزت رو
واقعا سخت و دردناكه
با افتخار شمارو لينك ميكنم
ايشالله زوده زود خداوند فرزندي بت عطا ميكنه

ممنونم عزیزم منم شما رو لینک میکنم
سارا
29 مهر 92 0:42
سلام وقتی این قسمت وبلاگتو خوندم خیلی گریه کردم خودمم پارسال سال 91 درست نزدیک دکتر رفتنم واسه بچه دارشدن خواهرم و از دست دادم از این تشابه اتفاق تو زندگی دو تایی مون خیلی متعجب شدم


سارا جان عزیزم خوش اومدی به وبم. نمی دونم که حکمتش چیه واقعا نمی دونم ولی بازم راضیم به رضاش. روح خواهر عزیزت قرین رحمت. عزیزم بازم بهم سر بزن و اگه وب داری آدرسش رو برام بذار ممنونم
fariba
1 آبان 92 11:45
وای عزیزم.خدا رحمتش کنهانشاالله باقی عمر بازماندگان باشه.خدا بهتون صبر بده.


لطف داری عزیزم ممنون