عشق بی پایان من و همسریعشق بی پایان من و همسری، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

زود بیا کوچولو

پری خانوم

امروز 75 روز از زدن امپول میکرورلین می گذره و پری خانوم هنوز خبری ازش نیس. من موندم و هزار جور فکر و خیال، اعصاب و حوصله دکتر رفتن رو هم ندارم. البته با مطالبی که خوندم متوجه شدم که کسای دیگه هم که استفاده می کنن دیر پریود میشن ولی خب بازم استرس دارم البته فقط استرس پری خانوم ندارم کلا تو استرسم اصلا آرامش ندارم. احساس می کنم خیلی خستم. دلم می خواد بخوابم یه خواب مثل خواب زمستونی درختا، دلم می خواد بخوابم و از هیچ کدوم از اتفاقات دوروبرم خبر دار نشم. همش استرس همش مادیات همش روزمرگی همش.... همه چیز از همه طرف هجوم آوردن به سمت من اصلا همه کس و همه چیز منو نشونه گرفتن. آخه تا کی نگرانی تا کی استرس تا کی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دوستای خوب...
10 آذر 1392

بالاخره تشریف فرما شدن

بعد از 80 روز پری خانوم تشریف فرما شدن. حال خوشی ندارم اصلا ، انگار می خواد عقده ی این 80 روز رو خالی کنه. خیلی بی حال و کسلم، دردم که نگووووووووووووووو. خودمونین عجب چیز مزخرفیه اومدن و نیومدنش عذابه.همیشه چند روز قبل از اومدن پری خانوم احساس بدی بهم دس میده از خودم بدم میاد احساس میکنم همه چیز و همه کس علیه منن، توهم توطئه میزنم همش دوس دارم نق بزنم و حرفم رو به کرسی بشونم خودمم از رفتارم بدم میاد اما چه کنم که دست خودم نیس. همیشه حالم بد میشه ولی این دفعه احساس میکنم خیلی خرابم دلم می خواد همش گریه کنم و همش بغض دارم اصلا نمی دونم چمه. خوب خوبه که حداقل اومد و دلشوره اونو ندارم..........
10 آذر 1392

دلگیرم

سلام کوچولوی ناز مامان خیلی وقته خطاب به تو حرف نزدم ولی حالا اومدم که فقط و فقط با خودت بحرفم. خوشگل مامان خوبی اونجا پیش فرشته ها بهت خوش میگذره؟ قربونت برم من عروسکم. عزیزدل مامان دلم گرفته نمی دونم چرا؟ اصلا احساس خوبی ندارم فک میکنم هیچ کاری نمی تونم بکنم خیلی احساس پوچی میکنم. دلم می خواد یه کار مفید انجام بدم یا بتونم یکم از بار روی دوش بابایی کم کنم ولی نمی تونم نه کاری میتونم بکنم نه حتی بلدم با حرفام بهش آرامش بدم. فرشته آسمونی من احساس میکنم همه مشکلات دارن سرمون هوار میشن تورو خدا واسه مامانی و بابایی دعا کن. دعا کن که همه چی روبراه بشه تا راه هم واسه اومدن تو هموار شه تو پستای قبلی نوشته بودم که دیگه نمی خوام دیگه هیچ اقدامی...
10 آذر 1392

تصیم جدید

سلام دوستای خوبم. امروز با یک وبلاگ آشنا شدم  که نویسندش مهربون جونمه (تو لینکهام هست) این مهربون خانوم داره رژیم میگیره که یه مامان خوش هیکل بشه ایشالا. منم که همیشه از اضافه وزن خودم شاکیم تصمیم گرفتم که لاغر بشم البته من نمی تونم انقد دقیق رژیم بگیرم می خوام غذام رو کم کنم و از فردا هم میرم کلاس ایروبیک واسه سوزوندن چربی ها...وای که همسری چقد خوشحال میشه اگه لاغر شم   امیدوارم بتونم 15کیلو کم کنم.  دوستای خوبم کمکم کنید. (قد:172 وزن: 84 )! ...
10 آذر 1392

روزمرگی

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام دوستای خوبم. خیلی وقته وبم رو آپ نکردم اصلا نمی دونم چی بنویسم؟!!!!!!!!!! این روز ها دلگیرم از همه کس و از همه چیز!!!  تو هر جمعی که شرکت میکنم همه چششون دنبال منه که بهم گوشزد کنن که دیگه وقتشه... آخه وقت چی؟ چطوری باید به اینا حالی کنم خانومای محترم من بچه نمی خوام، زندگی هرکی به خودش مربوطه خب، آخه چرا این مساله رو یه چیز شخصی نمی دونید واقعا چرا؟ این یه چیز کاملا شخصیه که یه زوج بخوان بچه دار بشن یا نشن یا کی بشن به خدا شخصیه بخداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!! بدم میاد از همه آدمای فضول بدم میاد هر کی کوچیک و...
27 آبان 1392

عیدتان مبارک

  دوستای خوب و مهربونم این عید بزرگ رو به همتون تبریک میگم و امیدوارم همتون بهترین ها رو از مولامون عیدی بگیرین. یا علـــــــــــــــی همسری مهربونم عیدت مبارک عشقم از خدا شادی و آرامش رو برات خواستارم و از مولامون امیرالمومنین(ع) میخوام بهترین هارو بهت عیدی بده نازنینم     ...
1 آبان 1392

تلخ ترین روزها

روزهای تلخ دوری در گذر است. خدایا حکمتت در چه بود؟ کاش می دانستم. دوستای خوبم سلام از همه شما عزیزیانم ممنونم که همیشه به فکرم بودین و من رو دلداری دادین... من بهترم ولی...... یاد دکلمه استاد شکیبایی افتادم : حال ما خوب است اما تو باور نکن.... ببخشید که ناراحتتون می کنم اما باید بنویسم... دلم سوگوار است برای دوری خواهر عزیزم اما دلم بیشتر می سوزد وقتی که یاد معصومیت و مظلومیتش می افتم، دلم آتش می گیرد چرا که او را در لباس عروسی ندیدم.. دلم داغدار است برای همه خوبی هایی که در حقم کرد... و از همه دردناک تر دیدن اشک و آه و غصه  همه عزیزانم هست که روز بروز بیشتر میشه و هیچ کاری از عهده من بر نمیاد...... روز های سختی اس...
30 شهريور 1392

می نویسم

می نویسم برای خودم برای خدایم و... تابستان گرمایت را می خواستم، همیشه برایم خاطره انگیز بودی، همیشه  دوست داشتنی بودی اما تو چه کردی برایم سرد شدی، پر از خاطرات تلخ شدی، تنفرانگیز شدی چرا؟ چرا با من مدارا نکردی؟ البته تقصیر تو نیس دنیاست که با من سرناسازگاری دارد اما تو هم بی وفایی کردی این همه سبزی و زیبایی!!!! حتی ذره ای هم سهم من نبود؟ خدا جونم چرا؟ شاید کفر باشه شاید یه درددل یا گلایه هر چه که هست بغضیست در گلویم. خدایا وقتی کودک بودم کودکی نکردم روزهای سختی رو گذروندم به نوجوانی رسیدم و روزهایم هر روز بدتر شد خودت میدانی از کدام روزها سخن می گویم... آره همون روزهایی که صبحها با صدای شیون و گریه برمی خواستم و ...
30 شهريور 1392

خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

توی یکی از پستام نوشته بودم که حس می کنم یه اتفاقی میفته که نتونیم بریم....... واااااااااااااااااااااااااااااای خدا آخه چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حکمتت تو چیه خدا؟ تقدیر ما بی فرزندیه؟ باشه قبول حداقل طور دیگه مانع رفتنمون می شدی.......... آخه چرا این طوری؟ مگه ما چقد تحمل داریم چقد؟ این اتفاق همه مون رو نابود کرد همه رو............ آخه خدااااااا چراااااااااااا چرااااااااااااااا مگه چه گناهی در حقت کرده بودیم؟؟؟؟ دلم پره درده پره درد ......... دیگه دارم دق می کنم خستم ، خسته از این اتفاقات بد که هر بار برای مانع شدن ما از بچه دار شدن  میفته.... دوستای خوبم باز هم نشد که بریم و ما دیگه قید بچه دار شدن رو زدیم و پروندمون ...
23 مرداد 1392

آمپووووووووول

خووووووب اینم از دومین آمپول که امروز زدم. ایشالا که تاثیر بذاره.... میبینی فسقلی آخرین بار که آمپول عضلانی زده بودم یادم نمیاد شاید اصلا نزده بودم ولی حالا بخاطر تو فینگیلی اینکارو کردم. تااااااااااااازه بخاطر اینکه مایع سفت بود 4تا سوزن خوردم... فدای سرت مامان جان هرکاری لازم باشه می کنم آمپول که چیزی نیس قربونت برم عزیز مامان. راستی چون از تاریخ آزمایشات خونمون هم گذشته بود امروز با بابایی رفتیم آزمایش دادیم ولی جوابش دیر آماده میشه 14ام ایشالا میرم میگیرم و 20ام هم ایشالا به امید خدا میریم پیش دکتر.......... اگه دوست داری زود بیای پیش من و بابایی خودت از خدا بخواه عزیز مامان خدا دعای فرشته ها رو زودتر مستجاب می کنه. ...
7 مرداد 1392